سوسياليسم خرده بورژوازى

برگرفته از کتاب منشأ خانواده، مالکيت خصوصی و دولت - فصل اول و دوم

به قلم فردریش انگلس

 

اشرافيت فئودال يگانه طبقه‌اى نيست که بدست بورژوازى سرنگون شده و شرايط گذرانش در جامعه معاصر بورژوازى وخيم‌تر گرديده و خود راه زوال را طى کرده است. صنف قرون وسطائى شهرنشينان و صنف دهقانان خرده پا اسلاف بورژوازى معاصر بوده‌اند. در کشورهايى که از لحاظ صنعتى و تجارتى کمتر رشد يافته‌اند، اين طبقه تاکنون هم در کنار بورژوازى رشد يابنده زندگى جامد خود را ادامه ميدهد.

در آن کشورهايى که مدنيت معاصر رشد يافته و بسط گرفته است خرده بورژوازى جديدى بوجود آمده است - و بعنوان بخش مکمل جامعه بورژوازى دائما سير بوجود آمدن خود را طى ميکند. اين خرده بورژوازى بين پرولتاريا و بورژوازى در نوسان است. ولى رقابت، پيوسته افراد متعلق به اين طبقه را بداخل صفوف پرولتاريا ميراند و آنان ديگر شروع به درک اين نکته ميکنند که آن لحظه، که بر اثر رشد صنايع بزرگ بعنوان بخش مستقل جامعه معاصر بکلى از ميان بروند، نزديک است و جاى آنها را در تجارت و صنعت و زراعت، بازرسان و مستخدمان اجير خواهند گرفت.

در کشورهايى مانند فرانسه، که دهقانان بمراتب بيش از نيمى از کليه نفوس را تشکيل ميدهند، پيدايش نويسندگانى که جانب پرولتاريا را عليه بورژوازى گرفته و در انتقادات خويش نسبت به نظام بورژوازى مقياسهاى خرده بورژوازى و خرده دهقانى را بکار ميبردند و حزب کارگر را از نظرگاه خرده بورژوازى درک مينمودند امرى طبيعى بود. بدين ترتيب بود که سوسياليسم خرده بورژوا پديد آمد. سيسموندى نه تنها در فرانسه بلکه در انگلستان نيز بر رأس ادبياتى از اين نوع قرار دارد.

اين سوسياليسم با تيزبينى و بصيرتى فراوان توانسته است تضادهاى موجود در مناسبات توليدى معاصر را درک نمايد و ثناخوانى سالوسانه اقتصاديون را فاش کند و اثرات مخرب توليد ماشينى و تقسيم کار، تمرکز سرمايه و مالکيت ارضى، اضافه توليد، بحرانها، زوال ناگزير خرده بورژوا و دهقان، فقر پرولتاريا، هرج و مرج توليد، عدم تناسب فاحش توزيع ثروت، جنگهاى خانمانسوز صنعتى ملتها با يکديگر، منسوخ شدن آداب و رسوم سابق و مناسبات کهن خانوادگى و مليتهاى قديم را با شيوه انکارناپذيرى مبرهن سازد.

ولى از نظر مضمون مثبت خود، اين سوسياليسم سعى دارد با وسائل کهن توليد و مبادله و به همراه آن مناسبات قديمى مالکيت و جامعه کهن را بار ديگر احياء نمايد و يا آنکه وسائل معاصر توليد و مبادله را از راه جبر و زور بار ديگر در چهارچوب مناسبات کهن مالکيتى که قبلا بوسيله اين وسائل توليد منفجر شده و ناچار ميبايستى هم منفجر شود بگنجاند. در هر دو حالت اين سوسياليسم، در عين حال، هم ارتجاعى است و هم تخيلى.آخرين کلام اين سوسياليسم آن است که سازمان صنفى در صنايع و روابط پاتريارکال در کشاورزى مستقر گردد.

 ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

Home Farsi German