كارساده ومركب

 

برگرفته از کتاب آنتی دورینگ به قلم فریدریش انگلس

 

 

آقاي دورينگ نزد ماركس خطاي بزرگي را كشف كرده است كه تنها يك بچه ي دبستاني مي توانست مرتكب شده باشد. خطائي كه همچنين حاوي بدعتي در سوسياليسم بوده وبراي جامعه بس خطرناك است.

تئوري ارزش ماركس" چيزي جزاين آموزش عاميانه نيست كه علت همه ي ارزشهاست وزمان كارمقياس سنجش ارزش مي باشد. اين كه چگونه بايد ارزشهاي مختلف كارباصطلاح تخصصي را اندازه گرفت ناروشن مي ماند... البته طبق تئوري ما نيز تنها زمان كارمصروف است كه مي تواند مقياس سنجش هزينه طبيعي و درنتيجه ارزش مطلق اشيا اقتصادي باشد ولي دراينجا زمان كارهرفردي مي بايست دربدو امربرابر درنظر گرفته شود وفقط اين مسئله مورد توجه قرار گيردكه دركجا هنگام انجام فعاليتهاي تخصصي درزمان كارهرفرد، زمان كارافراد ديگر نيز... مثلا" دركارافزار بكارگرفته شده تاثير مي گذارد. اين تصور مبهم آقاي ماركس كه ارزش زمان كاريك نفر به اين عاري از هرگونه حقيقتي است.بلكه واقعيت اين است كه  زمان كار افراد مختلف بلااستثنا وعلي الاصول يعني بدون اين كه انسان ابتدا حد متوسط زمان كاررا بگيرد كاملا" با يكديگر هم ارزش هستند وشخص بايد در مورد فعاليتهاي يك فرد و همچنين در مورد هرفرآورده اي فقط اين را درنظر بگيرد كه چقدر زمان كارسايرين مي تواند حاوي  زمان كاري باشد كه بصورت زمان كارخودش جلوه مي كند. اين كه آيا آن يك دست افزار يا خود دست و يا دماغ آدمي باشد كه البته بدون  زمان كار آدمهاي ديگر فاقد ويژگي و كارآئي خاص خود مي باشد، براي اعتبار بي چون وچراي اين تئوري كاملا" بي تفاوت است. آقاي ماركس در سخن پراكنيهاي خود درباره ارزش نتوانسته است از شبح زمان كار تخصصي كه در پشت سرش درگشت و گذار بوده خلاصي يابد. زيرا شيوه ي تفكر سنتي طبقه ي تحصيل كرده اي كه ايشان بدان متعلق اند، هرگونه كوششي را در اين جهت عقيم گذارده است . طرز تفكري كه  برايش خارق العاده مي نمايد كه  زمان كار گاريچي و يك نفر معمار رااز نظر اقتصادي داراي ارزشي همانند بداند."

آن قسمت از)كتاب سرمايه ـ م( ماركس كه اين " خشم عظيم " آقاي دورينگ را  برانگيخته است بسيار كوتاه مي باشد. ماركس درآنجا اين را بررسي مي كند به چه وسيله ارزش كالاها تعيين مي شود و پاسخ مي دهد: بوسسيله ي كار انساني مستتر در آنها.وي در ادامه ي بحث خود مي گويد، اين" عبارت ازصرف نيروي كار ساده اي است كه بطور متوسط هرشخص معمولي بدون تكامل خاصي در ارگانيسم خود دارااست ...كارمركب فقط حاصل توان كار ساده يا به سخن دقيقتر حاصل ضرب آن است ، به نحوي كه مقداركاركمتري ازكارمركب مقدار بيشتري از كارساده است. تجربه نشان مي دهد كه اين تحويل به كار ساده دائما" انجام مي شود. كالائي مي تواند محصول مركب ترين كارها باشد، ولي ارزش اش آن را با محصول كار ساده يكسان مي گيردودرنتيجه فقط نماينده ي مقدار معيني از كار ساده است. نسبت هاي مختلفي كه برطبق آن انواع متفاوت كار به كار ساده، چون واحد سنجش خويش، تحويل مي گردند، درپشت سرتوليد كنندگان بوسيله ي عملي اجتماعي برقرارمي شود و از همين جهت مانند احكام سنتي درنظرتوليد كنندگان جلوه مي كند."

مسئله ي ماركس در اينجا فقط تعيين ارزش كالاهاست ، يعني اشيائي كه دردرون جامعه اي متشكل از توليد كنندگان خصوصي ، بوسيله ي اين توليد كنندگان خصوصي و براساس محاسبات شخصي توليد ودربرابر هم مبادله مي شوند. پس دراين قسمت از كتاب مسئله به هيچ وجه برسر" ارزش مطلق" كه معلوم نيست دركجادرسيرو سياحت است نمي باشد ، بلكه مسئله برسرارزشي است كه در شكل معيني  از جامعه معتبر است. ارزش مزبور در اين مفهوم معين تاريخي ، بوسيله ي كارانساني متجسم در كالاهاي جداگانه خلق و سنجيده مي شود و كار انساني مذكورهمچنين بعنوان صرف نيروي كار ساده ي انساني ايضاح مي شود. ولي حال هركاري هم صرفا" صرف نيروي كار ساده انساني نيست. انواع مختلفي ازكاروجود داردند كه اطلاعات و مهارت هائي مي طلبند كه بازحمت، صرف زمان و پول كمتر يابيشتري بدست مي آيد. آيا ارزشي كه اشكال كار مركب مذكوردريك زمان معيين بوجود مي آورند باارزشي كه كارساده يعني صرف نيروي كار كاملا" ساده ، درهمان زمان بوجود مي آورد برابراست . واضح است كه اين طور نيست . فرآورده ي يك ساعت كار مركب در مقايسه با فرآورده يك ساعت كار ساده ، كالائي است با ارزش بيشتر ، دوبرابر يا سه برابر. ارزش فرآورده هاي كار مركب بوسيله  ي اين مقايسه  در مقادير معيني از كار ساده بيان مي شود. ولي اين تحويل كار مركب به كار ساده در يك پروسه ي اجتماعي انجام مي گيرد، در پشت سر توليد كنندگان ، بوسيله ي فرآيندي كه در اينجا ، هنگام پروراندن تئوري ارزش ، فقط به قصد تشخيص است و نه تشريح.

اين واقعيت ساده كه در جامعه ي سرمايه داري كنوني هر روز دربرابر چشمان ماجريان دارد همان چيزي است كه ماركس آن را تشخيص داده است. اين واقعيت آنچنان غيرقابل انكاراست كه حتي آقاي دورينگ نيزنه در" درسنامه "اش ونه درتاريخ اقتصادي اش جرئت انكارآن را نداشته است . وهمچنين بيان ماركس نيز دراين مورد آنچنان ساده وروشن است كه مطمئنا" جزبراي آقاي دورينگ براي هيچكس ديگري جائي "براي ابهام و ناروشني " باقي نمي ماند. درنتيجه همين ناروشني كامل است كه وي ارزش كالا را كه ماركس در ابتدا به بررسي آن مي پردازد ، بعنوان " هزينه طبيعي"و حتي " ارزش مطلق " مي گيردكه تابحال تا آنجا كه ما اطلاع داريم هيچگاه دراقتصاد مطرح نبوده است و با اين عمل فقط ناروشني هارا بحد اكمل مي رساند. هربرداشتي را هم كه آقاي دورينگ از هزينه ي طبيعي داشته باشد ، يك چيز مسلم است و آن اين كه ماركس از اينگونه مباحث سخني بميان نمي آورد. بلكه تنها ازارزش كالا گفتگو مي كند و ديگر اين كه درسراسر مبحث كالا در " سرمايه " حتي كوچكترين اشاره اي نيز در اين مورد وجود ندارد كه آيا و تا چه حد ماركس تئوري ارزش كالا را به جوامعي كه داراي صورتبنديهاي ديگري هستند قابل تعميم مي داند.

" ازاينرواين تصور مبهم آقاي ماركس كه بنابرآن ارزش زمان كار يك نفر في نفسه از نفرديگربيشتر است ، چون زمان كار متوسط بيشتري در آن تجسم يافته است ، بهيچ وجه صحت ندارد. بلكه واقعيت اين است كه زمان كارافراد مختلف بلااستثنا وعلي الاصول ،يعني بدون اين كه انسان ابتدا حدمتوسط زمان كار را بگيرد مطلقا" با يكديگرهم ارزش اند."

خوشبختي آقاي دورينگ دراين است كه دست تقدير اورا كارخانه دارنكرده است و مانع از اين شده است كه وي ارزش كالاهايش رابراساس اين قاعده جديد تنظيم كند، تا نتيجتا" بطور اجتناب ناپذيري به ورطه ي ورشكستگي سقوط نمايد. و چه جورهم! مگرما هنوز در جامعه ي كارخانه داران بسر مي بريم ؟ به هيچ وجه .آقاي دورينگ با هزينه ي طبيعي وارزش مطلق اش مارا مجبوربه يك پرش كرده است. به يك پرش مرگ آسا از جهان بداستثمارگران كنوني به اقتصاد كموني آينده اش . به هواي پاك آسماني مساوات و عدالت. و حالا ما مجبوريم كه كمي هم در اين جهان جديد اگرچه كمي زودترازموعد ، به سيرو تماشا بپردازيم.

البته بنابرتئوري آقاي دورينگ دراقتصاد كموني نيز،تنها زمان كارمصروف مي تواند ارزش اقتصادي اشيا رااندازه گيري كند. ولي در اينجا ما نيززمان كارهرفردي از ابتدا به ساكن كاملا" يكسان درنظرگرفته مي شود. همه ي زمانهاي كاربلااستثنا وعلي الاصول يعني بدون اين كه انسان ابتدا حد متوسط آنها رابگيرد با يكديگرهم ارزش اند.اكنون دربرابر اين سوسسياليسم مساوات اگر افراطي تصور مبهم ماركس را قرار مي دهيم. كه بنابرآن گويا ارزش كار يك نفر في نفسه ازارزش كاريك نفر ديگر بيشتر است. چون درآن زمان كارمتوسط بيشتري تجسم يافته است، تصوري كه دربند شيوه ي تفكر سنتي طبقه ي تحصيل كرده اي است كه برايش اجبارا" خارق العاده مي نمايد كه زمان كار گاريچي و معمارراازنظراقتصادي داراي ارزشي كاملا" يكسان بداند.

ماركس از بداقبالي آقاي دورينگ دررابطه با نكته اي كه مادربالا از " سرمايه" نقل كرديم ، اين زيرنويس كوتاه رانيزنوشته است. " خواننده بايد  به اين نكته توجه كندكه دراينجا سخن از مزد يا ارزشي نيست كه كارگر مثلا" براي يك روز كارخود دريافت مي كند بلكه منظور ما ارزش كالائي است كه اين روز كار او در آن شيئيت يافته است." ماركس كه دراينجا گوئي ظهوردورينگ اش را از قبل حدس زده است خود اين را تاكيد مي كند كه از جملات بالا حتي دررابطه با كارمزدي كه درجامعه ي كنوني براي كارمركب پرداخت مي شود نيز نبايد استفاده كرد و وقتي كه آقاي دورينگ عليرغم اين تذكر ماركس بازهم راضي نمي شود و دست به اين كار مي زند و حتي جملات مذكور را بمثابه ي اصولي جلوه مي دهد كه گوئي ماركس با آنها خواسته است توزيع وسائل معيشت را درجامعه اي بانظام سوسياليستي نيز تنظيم كند، آن وقت اين ديگرآنچنان تهمت وقيحانه اي است كه مشابه اش را فقط در داستانهاي ششلول بندي مي توان يافت.

اما بگذارنظري دقيقتربه تئوري برابري ارزش بي افكنيم .همه ي زمانهاي كارازنظر ارزش كاملا" با يكديگربرابراند، زمان كارگاريچي و يك معمار. بنابراين زمان كارودرنتيجه خودكارداراي ارزش است. كار اما خالق همه ي ارزشهاست. اين تنها كار است كه به فرآورده هاي پيش يافته ي طبيعت ارزشي به مفهوم اقتصادي كلمه مي بخشد. خود ارزش چيزي جريان كاراجتماعا" لازم انساني متجسم دريك شيئي نيست. از اينرو خود كار نمي تواند ارزش داشته باشد. همان طوركه نمي توان ازارزش كار سخن گفت و آن را تعيين كرد،ازارزش يا ازوزن خود سنگيني ـ نه از وزن يك شيئي سنگين وزن نيز نمي توان سخن گفت و آن را تعيين كرد.آقاي دورينگ با زدن برچسب كيمياگر اجتماعي به اون ، سن سيمون و فوريه آنان را دست به سرمي كند.درحاليكه خودش با مكاشفه درباره ي ارزش زمان كار كه منظوراز آن همان ارزش كار مي باشد، ثابت مي كند كه از كيمياگران واقعي بمراتب عقب تر است. وحال گستاخي تاچه اندازه بايد باشد كه آقاي دورينگ بتواند اين ادعا را  به پاي ماركس بگذارد كه گويا  زمان كاريك نفرفي نفسه ارزشي بيش اززمان كارآن ديگري دارد. گويا  زمان كار يعني كار، ارزش دارد.او اين ادعارا به كسي چون ماركس نسبت مي دهد كه براي اولين بارنشان داده است كه كارارزش نداردو اين كه چرانمي تواند ارزش داشته باشد.

براي سوسياليستي كه خواهان رهائي نيروي كارانساني از وضعيت كالائي اش مي باشد، درك اين مطلب حائز اهميت زيادي است كه كار نه فقط ارزش ندارد بلكه نمي تواندهم داشته باشد.بادرك اين امربطلان تمام كوششهاي سوسياليسم كارگري بدوي كه آقاي دورينگ به ارث برده ثابت مي شود، كوششهائي كه مي خواهد توزيع وسائل زندگي در آينده را با نوعي مزد بيشترتنظيم نمايد. با درك مسئله ي مزبور اين نيز روشن مي شودكه توزيع تا آنجا كه تحت ملاحظات صرفا" اقتصادي قراردارد بوسيله ي منافع توليد تنظيم خواهد شده و اين كه توليد به بهترين وجهي بوسيله آن شيوه توزيعي تقويت مي گردد كه به همه ي اعضاي جامعه اجازه بدهد، همه ي استعدادهاي خودراحتي الامكان در كليه ي جهات تربيت ، حفظ و متحقق كنند.البته براي طرز فكرسنتي طبقه ي تحصيل كرده كه به آقاي دورينگ به ارث رسيده است ، اين تصور امري خارق العاده جلوه مي كند كه روزي نه گاريچي و نه معمارحرفه اي وجود داشته باشد و اين كه آدمي كه نيم ساعت تمام بعنوان معمار رهنمود داده است ، مدتي نيز گاري را بكشد تا اين كه مجددا" فعاليت او  بعنوان معمار مورد استفاده قرار گيرد. اين چه سوسياليسم زيبائي است كه مي خواهد گاريچي هاي حرقه اي را جاودانه كند.

اگربرابري ارزش زمان كار بدين معني باشد كه هركارگري دريك زمان واحدارزشي واحد توليد كند، بدون آن كه حد متوسط آن نيزدرنظرگرفته شود، بوضوح امري نادرست است . دونفركارگركه حتي درشعبه ي واحدي ازتوليد كار مي كنند،ارزش فرآورده يك ساعت كارشان برحسب شدت كار و مهارت آنها مختلف است اين وضع ناهنجار را ( كه البته فقط براي آدمهائي چون دورينگ ناهنجاراست ) حتي اقتصاد كموني ، لااقل روي كره ي ارض، نمي تواند برطرف كند. بنابراين ازبرابري ارزش كليه كارها با يكديگر چه باقي مي ماند؟ هيچ ، جزجمله پردازيهاي توخالي كه هيچگونه پايه ي اقتصادي جز بي استعدادي آقاي دورينگ درتميز ميان تعيين ارزش بوسيله ي كاروتعيين ارزش بوسيله كارمزد ندارد، هيچ ، جزاوكاس ( فرمان تزاري ـ م) يعني قانون اساسي اقتصاد كموني جديد : كارمزد براي زمان كارواحد بايد مساوي باشد. الحق كه كارگران كمونيست قديمي فرانسوي و همچنين وايت لينگ دلائل بسيار بهتري براي تساوي دستمزد ارائه مي دادند.

حال مسئله ي مهمي چون دستمزد بيشتر براي كار مركب چگونه حل مي شود. درجامعه ي توليد كنندگان خصوصي افراد خصوصي يا خانواده هايشان مخارج تعليم كارگران متخصص را تامين مي كنند از اينرو درابتدا بهاي  بيشتري که براي نيروي كار متخصص پرداخت مي شودنيزنصيب افراد خصوصي مي گردد. برده ي ماهر گرانتر بفروش مي رسد وكارگرمزدورماهردستمزد بيشتري دريافت مي كند. درجامعه اي كه بطرزسوسياليستي سازمان يافته مخارج مزبور بوسيله ي جامعه تامين مي شود، از اينرومزاياي آن، يعني ارزش بيشتري كه بوسيله ي كارمركب توليد شده نيز بجامعه تعلق دارد. خودكارگرحق بيشتري ندارد. از اين مطلب بطور جنبي اين نتيجه هم مستفاد مي شود كه ادعاي توده پسند كارگران نسبت به " همهي بازده كار" گاهي هم اشكالات مربوط بخودش را دارد.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Home Farsi German