تئوري قهر

بخش دوم

 برگرفته از کتاب آنتی دورینگ نوشته ی  فریدریش انگلس

 

 

 

حال اين "قهر" قدر قدرت آقاي دورينگ را كمي دقيق تر مورد بررسي قرار مي دهيم . مي بينيم كه روبينسون جمعه را بضرب شمشير برده خود مي سازد. ولي او شمشير را از كجا آورده است ؟ هنوز در جزاير خيالي روبينسون نيز شمشير ازدرخت نمي رويد. و آقاي دورينگ جواب اين سئوال را به ما مديون است . بهمان سادگي كه روبينسون شمشيري براي خود تهيه كرده است ، همان طور هم مي توان فرض كرد كه جمعه هم در يك صبح نشاط انگيز، با تپانچه پري دردست ظاهر شود. و آن وقت تمام مناسبات قهر وارونه مي شود:

جمعه حكم مي راند و روبينسون بيگاري مي دهد. ما از خوانندگان پوزش مي طلبيم اگر اين چنين پيگير داستان روبينسون و جمعه را كه في الواقع مسئله كودكان است و به علم ربطي ندارد دنبال مي كنيم . ولي گناه ما چيست؟ ما مجبوريم متد متعارف آقاي دورينگ را صادقانه بكاربنديم واين گناه ما نيست كه همواره درعوالم كاملا" كودكانه سيرمي كنيم. پس تپانچه بر شمشير پيروز مي شود و بi اين ترتيب براي بچه ترين متعارفي يون نيز روشن مي گردد، كه قهر يك عمل ارادي صرف نيست بلكه براي به فعل درآمدنش شرائط مقدماتي كاملا" واقعي را ايجاب مي كند، يعني كارافزارهائي كه نوع كامل تر آن بر نوع ناقص آن چيره مي شود،  ديگر اين كه اين كارافزارها نيز بايد توليد شده باشند كه اين ضمنا" بدين معني است كه توليد كننده كارافزارها قهر به كاملتر ، يعني اسلحه ، توليد كنندگان كارافزارهاي ناكامل تر را مغلوب مي كنند و اين كه در يك كلام : پيروزي قهر متكي بر توليد سلاح مي باشد و توليد سلاح بنوبه خود متكي بر توليد بطور كلي يعني ـ متكي  بر "قدرت اقتصادي" ، متكي بر "موقع اقتصادي" و متكي بر ابزارمادي كه در دسترس قهر قرار دارد مي باشد.

قهر، امروزه به مفهوم ارتش و ناوگان هاي جنگي است و همان طوري كه همه مي دانيم بر خلاف منافع ما بخاطر اين دو"مبالغ سرسام آوري" خرج مي شود. البته قهر نمي تواند پول درست كند، بلكه حداكثر مي تواند پولي را كه قبلا" درست شده بربايد كه اينهم فايده چنداني ندارد ـ همان طوركه در موردميلياردهاي فرانسوي نيز تجربه كرديم . از اينرو پول  بايد سرانجام توسط توليد اقتصادي بدست آيد، پس قهر باز هم بوسيله آن موقع اقتصادي متعيين مي شود كه وسائل تجهيز وحفاظت از كار افزارهاي قهريه را تامين مي كند. ولي اينهم تمام مسئله نيست. تصادفا" هيچ چيز بيشتر ازارتش ونيروي دريائي به پيش شرط هاي اقتصادي وابسته نمي باشد. تسليح، تركيب بندي،تشكيلات، تاكتيك واستراتژي بيش ازهرچيز وابسته توليد ووسائل ارتباطي هرزمان مي باشد.دراين رابطه، اختراع سلاح هاي بهتر وتغييركيفيت سپاه بود كه بموجب اثرات دگرگون كننده اي شدند، نه"خلاقيت هاي فكري" فرماندهان نابغه تاثير فرماندهان نظامي نابغه دربهترين حالت منحصر به اين مي شود كه شيوه جنگ را با سلاح ها و جنگجويان جديد منطبق سازد.

دراوائل قرن چهاردهم باروت توسط اعراب به اروپاي غربي آورده شد كه همان طور كه هركودك دبستاني مي داند، شيوه جنگ را كاملا" دگرگون ساخت. بكاربردن باروت و سلاح آتشين به هيچ وجه يك عمل قهر آميز نبود بلكه يك پيشرفت صنعتي و بنابراين اقتصادي بود. صنعت ، صنعت است خواه درخدمت ساختن و خواه در خدمت تخريب اشيا باشد. رواج سلاحهاي آتشين نه فقط درخود شيوه حنگ بلكه همچنين در مناسبات آقائي و بندگي سياسي نيزتاثيرات دگرگون كننده اي برجاي نهاد. لازمه بدست آوردن باروت و سلاح آتشين ، صنعت و پول بود و ايندو را شهروندان در اختيار داشتند. از اينرو سلاح آتشين از همان ابتدا سلاح شهرها وسلطنت بالنده متكي بر آنها عليه اشراف فئودال بوده، ديوارها سنگي قلاع اشراف كه تا آن زمان دست كسي بدانها نمي رسيد بوسيله توپهاي شهرنشينان تسخير شد، گلوله تفنگهاي بورژوازي زره پولادين اشراف را خرد كرد. همراه با درهم شكستن نيروي سواره نظام سراپا مسلح اشراف حكومت آنها نيز درهم فرو ريخت ، با تكامل بورژوازي پياده نظام و نيروي توپخانه بتدريج به موثرترين واحدهاي نظامي تبديل شدند. بخاطر وجود توپها، ايجاد اداره صنعتي كاملا" جديدي يعني اداره مهندسي نظامي در درون ارتش لازم آمد . تكميل ساختمان سلاحهاي آتشين به كندي صورت مي گرفت . عرابه جنگي وسيله كند زو و پرزحمتي بود و تفنگها نيز با وجود اختراعات مختلف هنوز خيلي ناقص بودند بيش از سيصد سال طول كشيد تا تفنگي بوجود آمد كه براي مسلح ساختن مجموعه پياده نظام قابل استفاده باشد و تازه در اوائل قرن هجدهم تفنگ چاشني دار مجهز به سرنيزه توانست جايگزين نيزه پياده نظام گردد. پياده نظام در آن زمان از فاسدترين عناصراجتماعي تشكيل مي شد كه با وجود تمرينات دقيق بهيچ وجه مورد اطمينان نبود و باشلاق فراهم نگاهداشته مي شد و اكثرا" از اسيران جنگي كه قبلا" تفنگچي هاي شاهزادگان بودند، تشكيل مي گرديد و تنها شكل جنگي كه در آن اين سربازان مي توانستند سلاح جديد را بكار ببرند تاكتيك خط مستقيم بود كه در زمان فردريك دوم باوج تكامل خود رسيده بود. تمام پياده نظام يك ارتش در صفوف سه نفره در محيط يك مربع بسيار وسيع كه ميان آن خالي بود، قرار مي گرفت و طبق آئين نبردهمگي باهم حركت مي كردند. حداكثريكي از جناح هاي اين مربع مجاز بود كه قدري پيشروي يا عقب نشيني كند. اين توده درمانده فقط زماني كه درميدان جنگ كاملا" مسطحي قرار مي گرفت مي توانست بطور منظم حركت كند. اگر چه در آنجا هم حركت كندي داشت ) هفتادو پنج قدم در دقيقه ( تغيير مقررات آئين نبرد بهنگام كارزار غير ممكن بود. بمحض آنكه پياده نظام در معرض آتش  قرار مي گرفت . تكليف پيروزي يا شكست در مدت بسيار كوتاهي و با يك ضربه تعيين مي شد.

در جنگ استقلال آمريكا گروههاي شورشي كه در واقع فاقد تمرين بودند ولي بهتر مي توانستند با تفگهاي سرپرخود تيراندازي كنند، در برابر اين صفوف عاجز و درمانده قرار مي گرفتند. اينها براي اساسي ترين منافع خود مي جنگيدند و بنابراين مانند سربازان حرفه اي سرازخدمت باز نمي زدند و برخلاف آنچه آرزوي انگليسي ها بود با صفوف جنگي منظم و در ميدانهاي مسطح با دشمن مصاف نمي دادند بلكه بصورت گروههاي كوچك متحرك پراكنده و بيشمار ، در پناه جنگل ها با دشمن درگير مي شدند. در اينجا صف بندي نظامي منظم كاري از پيش نبرد و مغلوب دشمنان نامرئي و خارج از دسترس شد. اكنون جنگ هاي پراكنده كه خود نتيجه تغيير در كيفيت انساني قشون بود بعنوان يك شيوه جديد نبرد كشف شده بود آنچه را كه انقلاب آمريكا شروع كرده  بود، انقلاب فرانسه در زمينه امور نظامي نيز تكميل كرد. انقلاب فرانسه در برابر سربازان حرفه اي و با تجربه حكومت ائتلافي ، توده هاي كم تجربه ولي بيشماري را كه از طرف مجموعه ملت عرضه شده بود بسيج نمود. اما با اين توده ها مي بايست از پاريس دفاع مي شد، يعني اينكه از ناحيه بخصوصي حفاظت مي شد و اين امر نمي توانست بدون پيروزي در يك نبرد رودرروي توده اي صورت پذيرد . نبرد نيروي توپخانه به تنهائي كفايت نمي كرد. مي بايستي شكلي نيز براي استفاده از اين توده پيدا مي شد و اين شكل بصورت ستونهاي نظامي بوجود مي آمد.  نظم ستونهاي نظامي سربازان كم تجربه امكان مي داد كه بطوري نسبتا" منظم و حتي با سرعت بيشتري حركت كنند صد قدم و بيشتر در دقيقه واين امكان را بوجود آورد كه اشكال خشك و جامد نظم صفوف قديمي در هم شكسته شود تا بتوان در هر ناحيه و حتي در نامساعدترين عرصه ها جنگيد و واحدهاي نظامي را بطور مناسبي گروه بندي كرد و در ارتباط با نبرد نيروهاي پراكنده توپخانه ، خطوط دشمن را متوقف ساخت ، سرگرم نمود، خسته و فرسوده كرد و آنرا در لحظه اي كه موقعيت حساسي بدست آمده است يا نيروي ذخيره توده ها در هم شكست . اين شيوه جديد نبرد كه بر اساس پيوند ستونهاي نظامي با دست جات پراكنده سربازان و همچنين تقسيم بندي ارتش به لشگرها ، يا سپاههاي مستقلي كه همه بخشهاي نظامي را در بر مي گرفت قرارداشت و بوسيله ناپلئون چه از لحاظ تاكتيكي و چه از لحاظ استراتژيك بطور همه جانبه اي تكامل يافت قبل از هرچيز بوسيله تغيير كيفيت انساني سربازان انقلاب فرانسه ضروري شده بود. ولي خود اين امر نيز دوپيش شرط فني بسيار مهم ديگر داشت. يكي وسيله حمل ونقل سبك تري براي توپهاي صحرائي بود كه توسط گريبوال ساخته شده بود و تنها بوسيله آن حركت سريع تري كه اينك اضطراري شده بود امكان پذير بود و ديگري تفنگ قنداق داري كه از سال 1777 در فرانسه مرسوم شده بود و بر خلاف تفنگ هاي سابق كه قنداق آنها مستقيما" در امتداد لوله شان قرار داشت داراي خميدگي هائي شبيه تفنگ شكاري بود و اين امكان را بوجود مي آورد كه بتوان بوسيله آن بطرف يكنفر نشانه گرفت بدون اينكه تير الزاما" به خطا برود. البته بدون اين پيشرفت با تفنگهاي قديمي ايجاد دست جات پراكنده غيرمقدور بود.

سيستم انقلابي تسليح تمام خلق ، بزودي به نظام وظيفه محدود و بهمين صورت از صرف اكثر دولتهاي بزرگ قاره ازوپا پذيرفته شد. ) ثروتمندان مي توانستئد با مبلغي افراد ديگري را بجاي خود به سربازي بفرستند( تنها پروس بود كه سعي داشت با سيستم دفاع كشوري خود از قدرت جنگي مردم به مقياس وسيع تري استفاده كندPreussiges) (Landwehrsystem. علاوه بر اين پروس اولين دولتي بود كه در فاصله سالهاي 1830 ـ1860 تمام نيروهاي پياده نظام خود را بجاي تفنگهاي جنگي سرپري كه براي مدت كوتاهي نقش داشت ، يا جديدترين سلاح يعني تفنگهاي ته پرزانوئي مجهز ساخت . پروس پيروزي ها ي سال 1866 خود را مديون اين تجهيزات دوگانه بود.در جنگ آلمان و فرانسه ، ابتدا دو ارتش در برابر يكديگر قرار گرفتند كه هر دوي آنها مجهز به تفنگهاي زانوئي ته پر بودند. و در واقع هر دوي آنها مثل ايامي كه ازتفنگهاي ساچمه اي بي انحناي قديمي استفاده مي شد، داراي شكل تاكتيك عمدتا" يكساني بودند با اين تفاوت كه پروسيها با بكار بردن ستونهايي كه شامل يك گروهان بود اين كوشش را بعمل آوردند كه شكل جنگي تازه اي را كه مناسب با تسليحات جديد باشد ، پيدا كنند.اما وقتي كه در 18 اوت در سنت پريوات ،گارد پروس گروهائي را بطور جدي مورد آزمايش قرار داد، پنچ تيپ نظامي كه بيشتر از همه درگير نبرد بودند حداكثر درمدت دوساعت پيش از يك سوم نيروي خود را از دست دادند )176 افسر و5114 سرباز( از آن به بعد ستونهاي گروهايي نيز مانند ستونهاي تيپي و شيوه مصاف رودررو مضمحل شد و ديگر از اين اقدام كه واحدهاي نظامي بطور يكپارچه در معرض آتش سلاح هاي دشمن قرار داده شوند اجتناب مي گرديد و آلمانها فقط بصورت گروههاي كوچك و فشرده تفنگداري كه در آنها ستون نظامي در زير رگبار گلوله دشمن خود بخود مستحيل شده بود مي جنگيدند ، امري كه با آن در گذشته از طرف فرماندهان بعنوان تمرد و بي انضباطي مبارزه مي شد، همچنين دويدن تنها نوع حركتي شد كه در هنگام قرار گرفتن در تيررس دشمن انجام مي گرفت. يكبار ديگر نيز سربازان درايت بيشتري از افسران نشان دادند ، آنها تنها شكلي از نبرد را كه هنوز هم در تيررس تفنگ هاي ته پر، اعتبار خود را حفظ كرده  است بطور غريزي كشف كردند و آنرا عليرغم مخالفت لجوجانه دستگاه رهبري پيروزمندانه تحميل كردند.

با جنگ آلمان و فرانسه نقطه عطف بي سابقه اي پديد آمد . اولا" سلاح ها آنقدر تكميل شدند كه پيشرفت تازه ديگري كه بتواند تاثير دگرگون كننده اي داشته باشد غيرممكن شده با وجود توپهايي كه بوسيله آنها مي توان يك تيپ را ـ تافاصله اي كه چشم تشخيص مي دهد مورد هدف قرارداد وتفنگهائي كه مي توانند بسمت يكنفرنشانه روي كنند، و براي پركرد نشان مدت كمتري وقت صرف مي شود تا براي هدف گيري با آنها، ديگر تمام ترقيات بعدي در جنگ صحرائي كم و بيش بي اهميت خواهد بود، لذا دراين زمينه دوران تكامل بطور عمده به پايان رسيده است. ولي نكته دوم اين است كه اين جنگ تمام كشورهاي بزرگ قاره را مجبور كرده است كه سيستم تدافعي مشدد پروس را بكار بندند و باين وسيله بار سنگين ارتشي را تحمل كنند كه تا چند سال ديگرآنان را به ورطه نابودي سوق خواهد بود. ارتش وسيله اصلي دولت است كه حال براي خودش بصورت هدف درآمده است . خلقها نيز فقط براي اين وجود دارند كه سرباز تحويل بدهند. و وسائل معاش آنها را فراهم سازند. ميليتاريسم بر اروپا مسلط شده و آنرا مي بلعد. ولي اين ميليتاريسم نطفه نابودي خويش را نيز درخود حمل مي كند. رقابت بين يكايك كشورها، آنها را از يكسو مجبور مي كند كه هر سال پول بيشتري براي ارتش، ناوگان ها، آتشبارها و غيره صرف كنند و بنابراين ورشكستگي مالي را هرچه بيشترتسريع نمايند واز طرف ديگر با خدمت نظام وظيفه عمومي تمام خلق را هرچه دقيق تر با استعمال اسلحه آشنا نمايند و آنها را قادر سازند كه در يك لحظه معين اراده خود را به فرماندهان نظامي تحميل كنند و به محض اينكه توده خلق يعني كارگران روستائي و شهري و دهقانان اراده اي از خود داشته  باشند، اين لحظه فرارسيده است . اينجاست كه ارتش شاهزادگان مبدل به ارتش خلق مي شود. دستگاه ارتش را انجام وظيفه خود سرپيچي مي كند و ميليتاريسم در ديالكتيك تكامل خود نابود مي گردد. آنچه را كه دمكراسي  بورژوازي  1848ـ درست بخاطر اينكه بورژوائي بود و نه پرولتاريا ئي ـ نتوانست انجام بدهد ، يعني اينكه نتوانست اراده اي را كه محتواي آن منطبق با موقع طبقاتي توده هاي زحمتكش باشد به آنها ارائه دهدـ سوسياليسم بدون كم وكاست اجرا خواهد كرد. و اين بمعني تلاشي ميليتاريسم و بهمراه آن تمام ارتش هاي موجود، از درون خود خواهد بود.اين يكي از نتايج پياده نظام مدرن است . نتيجه اخلاقي ديگري كه مار مجبور به مراجعه مجدد به آقاي دورينگ مي كند، اين است كه تمام تشكيلات و شيوه نبرد ارتش و در نتيجه پيروزي و شكست ، وابسته بودن خود را بشرائط مادي يعني شرائط اقتصادي نشان مي دهد يعني وابستگي به كيفيت انساني و تسليحاتي و بنابراين وابستگي به كيفيت و كميت جمعيت و تكنيك . فقط يك خلق شكارچي مثل آمريكائي ها مي توانست شيوه نبرد گروههاي كوچك پراكنده  را بارديگركشف كند و آنها صرفا" بدلائل اقتصادي شكارچي بودند. درست همان طور كه اكنون نيز بدلائل صرفا" اقتصادي ، همان بانكي هاي ايالات قديمي مبدل  به دهقان ، كارخانه دار، دريانورد و بازرگاني شده اند كه ديگر نه درجنگل هاي طبيعي ، بلكه با مهارت تمام در عرصه سفته بازي جنگ و گريز مي كنند واينرا نيز در سطح وسيعي بسط داده اند. فقط انقلابي ، مانند انقلاب فرانسه كه شهروندان ومشخصا"دهفانان راازنظر اقتصادي آزاد كرد مي توانست ارتش توده اي و در عين حال اشكال حركت بي قيد وبندي را بيابد كه اشكال كهنه و انعطاف ناپذير خط منظم راكه انعكاس و حافظ حاكميت استبدادي بودند خرد كند. پيشرفت هاي نظامي ـ همانند تكنيك بمحض آنكه قابل استفاده گشت ، بكار گرفته شد و بلافاصله بطور تقريبا" جبري موجب تغييرات وحتي تحولاتي در شيوه  نبرد گرديد.امري كه همان طوري كه بكرات ديديم غالبا" عليرغم اراده رهبران نظامي صورت مي گرفت.از اين گذشته امروز حتي يك درجه دار ساعي مي تواند براي آقاي دورينگ توضيح دهد كه شيوه جنگي تا چه حد به بنيه توليد ووسائل ارتباطي سرزمينهاي پشت جبهه وميدان جنگ يك كشور وابسته مي باشد. مغز كلام، هميشه وهمه جا اين شرائط اقتصادي وابزار اعمال قدرت هستند كه "قهر" را به پيروزي مي رسانند و بدون آن ها قهر موجوديت خودرا ازدست خواهد داد وهركس  بخواهد با تكيه به اصول دورينگ يعني از موضع عكس اين، دستگاه  جنگ را اصلاح كند، هيچ چيز جز كتك و ضرب و شتم نصيبش نخواهد شد. 

 

و اينك از خشكي بدريا مي رويم.جائيكه تنهادر طول20 سال اخير دگر گونيهاي بازهم عميق تري مشاهده مي شود. كشتي هاي جنگي كريمه ، چوبي و داراي دو يا سه طبقه و مجهز به 60 تا 100 توپ بودند و هنوز عمدتا" بوسيله بادبان حركت مي كردند و ماشين بخار ضعيف آن تنها جنبه كمكي داشت. اين كشتي ها معمولا" به توپهاي 5/2 تني و همچنين به تعداد معدودي توپهاي 7/4 تني مجهزبودند. مقارن اواخرجنگ وسائل نقليه دريائي جديدي بوجود آمد كه پوششي  اززره آهنين داشتند و اگرچه كندرو و تقريبا" فاقد تحرك بودند ولي دربرابر توپهاي آن زمان غولهائي ضربه ناپذيري به حساب مي آمدند پس از مدت كوتاهي كشتي هاي جنگي نيز مجهز به زره آهنيني كه درابتدا بسيارنازك بود شدند. دراين زمان پوششي آهنيني كه ضخامت10 سانتيمتري داشت، زره بي نهايت مستحكمي بشمار مي آمد. اما پيشرفت نيروي توپخانه بزودي اين پوشش زرهي را نيز از اعتبار انداخت. بهمان ترتيبي كه  برقطر پوشش زرهي كشتي ها افزوده مي شد، توپهاي سنگين تري نيز اختراع مي شدند كه آنرا به آساني درهم مي شكستند .به اين ترتيب ما اينك از يكسوبا پوشش هاي زرهي بضخامت ده ـ دوازده ـ چهارده وبيست وچهارسانتيمتر سرو كارداريم ـ" ايتاليا قصد دارد يك كشتي جنگي كه زره آن سه فوت ضخامت داشته باشد سفارش بدهد" ـ وازسوي ديگربا توپهاي زانوداري روبرو هستيم كه  وزن لوله آنها 25 ، 35 ، 80 وحتي 100 تن است و گلوله هاي 150،200،850 تا1000 كيلويي را تا مسافت هائي كه سابقا" افسانه آميز بنظر مي آمد به جلو پرتاب مي كند. كشتي جنگي امروزي يك غول روئين تن ـ دريائي است كه با ماشين بخار پروانه دار كار مي كندو 8000 تن ظرفيت و6000 تا8000 اسب بخارقدرت دارد و برج هاي گرداني مجهز است كه برروي هريك از آنها 4 وحداكثر 6 توپ سنگين سوار شده اند وداراي دماغه ايست درزيرسطح آب كه براي غرق كردن كشتي هاي دشمن تعبيه شده است. اين كشتي ، ماشين غول پيكر يكپارچه ايست كه نيروي بخار نه تنها موجب حركت سريع آن مي شود، بلكه همچنين هدايت ، پهلو گرفتن چرخش برجها، جهت گيري ، پركردن توپها، تخليه آب و سوارو پياده كردن قايق هائي كه خود تا حدودي با ماشين بخار كار مي كنندرا بعهده دارد. هم اكنون آنچنان مسابقه اي ميان پوشش زرهي و نيروي آتش توپخانه در جريان است كه ما تقريبا" بطور مرتب با اين موضوع روبرو مي شويم كه حتي كشتي هاي در دست ساختمان نيز جوابگوي توقعات روز نمي باشند و پيش از آنكه به آب انداخته شوند، كهنه و قديمي محسوب مي شوند، كشتي جنگي مدرن نه تنها يك محصول بلكه يك نمونه آزمايشي از صنعت بزرگ است يك كارخانه شناوراست كه البته عمدتا" وسيله اي براي بهدردادن پول مي باشد. كشوري كه صنايع بزرگش بيش از هرجا تكامل يافته است ، تقريبا" انحصار ساختن اين كشتيها را دردست دارد. كليه كشتي هاي زرهي تركيه ، تقريبا" تمام كشتي هاي زرهيروسي و  بيشتر كشتي هاي آلمان ـ درانگلستان ساخته شده اند. تقريبا" كليه پوشش هاي زرهي كه بنحوي قابل استفاده مي باشند در شفيلد ساخته مي شوند در اروپا تنها سه كارخانه ذوب آهن وجود داردكه توپهاي سنگين مي سازند و ولويچ و الزويك متعلق به انگلستان هستند و سومي كروپ به آلمان تعلق دارد.

در اينجا به آشكارترين وجهي نشان داده مي شود كه چگونه " قهر بلاواسطه سياسي" كه ازنظر آقاي دورينگ " علت تعيين كننده موقع اقتصادي" است برعكس كاملا" مقيد به موقع اقتصادي مي باشد و ديگر اينكه نه تنها ساختن بلكه استعمال ابزار اعمال قهر دريائي يعني كشتي هاي جنگي نيز خودبه شاخه اي از صنايع بزرگ مدرن تبديل شده است. نتيجه چنين وضعي از همه بيشتر به خود قهر يعني به دولت صدمه مي زند كه برايش ساختن يك كشتي باندازه يك ناوگان كوچك درقديم خرج بر مي دارد و مجبور است كه شاهد اين باشد كه چگونه اين كشتي هاي گران قيمت ، قبل از آنكه از اسكله خارج شوند ، كهنه و بدين ترتيب فاقد ارزش مي شوند و مطمئنا" دولت نيز به همان اندازه آقاي دورينگ از اين بابت كه اكنون در عرصه كشتي شخص "موقع اقتصادي" يعني مهندس از شخص. ولي براي ما جاي هيچگونه نگراني وجود ندارد كه ببينيم چگونه كشتي هاي جنگي دراين مسابقه ميان پوشش زرهي و توپ تا سرحد تصنع تكامل مي يابند، بطوريكه مخارجشان غيرقابل تحمل شده و از نظر جنگي غيرقابل استفاده مي شوند و باز هم براي ما جاي نگراني ندارد كه ببينيم چگونه اين مبارزه در زمينه جنگ دريائي نيز، ديالكتيكي بودن آن حركت دروني را آشكار مي سازد كه براساس آن ميليتاريسم نيز همانند هر پديده تاريخي ديگر در اثر عواقب تكامل خودش نابود مي شود.

ازاينرودراينجا نيز به وضوح مشاهده مي كنيم كه ) اين ادعا كه( بايد" اصل متقدم درقهر بلاواسطه سياسي جستجو گردد و نه در يك قدرت غير مستقيم اقتصادي " بهيچ وجه درست نيست، بلكه برعكس بايد سئوال كرد اصل متقدم برخود" قهر" چيست؟ جواب اينست كه قدرت اقتصادي ، دراختيار داشتن وسائل اعمال قدرت صنايع بزرگ: پس نشان داده شد كه قهر سياسي كه دردريا متكي به كشتي هاي جنگي مدرن مي باشد نه بطور " بي واسطه " بلكه با وساطت قدرت اقتصادي ، پيشرفت عظيم  فلز شناسي ، فرماندهي بر كارگران فني ماهر و همچنين معادن ذغال سنگ غني بدست آمده است.

راستي گفتن اينها چه سودي دارد. در جنگ دريائي بعدي بايد فرماندهي كل قوا را به آقاي دورينگ سپرد و ايشان كليه ناوگان هاي زرهي دريائي را كه تابع موقع اقتصادي اند بدون اژدرو هنرنمائي هاي ديگر خيلي ساده تنها بوسيله" قهر بلا واسطه اش" منهدم خواهد كرد.

 

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

Home Farsi German