Friedrich Engels

 

  مقدمه كوتاه وزيباي انگلس  دركتاب آنتي دورينگ :

 

سوسياليسم نوين درمحتوي پيش ازهمه چيزمحصول بينش تضادهاي طبقاتي مسلط بر جامعه ي نوين، تضاد ميان دارندگان و تهي دستان،تضاد ميان كارگران مزدور وبورژواها ازيكسو، وازسوي ديگرمحصول آنارشي حاكم برتوليداست : اماازنظرشكل تئوريك اش نخست بصورت ادامه ي تكامل يافته و ظاهرا" منطقي تراصولي كه روشنگران بزرگ قرن هيجدهم تبيين كرده اند جلوه ميكند: سوسياليسم نوين مانند هرتئوري جديد ديگر، هرچندهم كه ربشه اش درواقعيات اقتصادي نهفته بود، ملزم به ارتباط با مواد فكري موجود ميگشت:مردان بزرگي كه درفرانسه بخاطرانقلاب آينده به تنويرافكارعمومي پرداختند،خودنيز برخوردي كاملا" انقلابي داشتند: آنان هيچگونه آمريت ماسوارابهرشكلي هم كه ميخواست باشد، قبول نداشتند: مذهب،طبيعت نگري ، جامعه و نظام دولتي ، اين همه را مورد انتقادي بيرحمانه قرار ميدادند:هركدام ازاين امورمجبوربودكه هستي اش را در مقابل مسند قضاوت عقل توجيه نمايد، وياازهستي اش چشم بپوشد: فهم خودگرابعنوان معيارهمه چيز منصوب گشت : اين آن زماني بودكه بقول هگل جهان كله پاشده بود: و اين نخست باين معني كه دماغ انساني واصول منتج ازتفكرآن مدعي گشت كه بايد بمنزله ي اساس اجتماع و اعمال انساني شناخته گردد:وسپس باين معني كه بعدهاواقعيتي كه با اين اصول درتناقض بودند سرتاپازيروروگرديدند: انقلاب كبير فرانسه همه اشكال اجتماعي و دولتي ، همه ي تصورات موروثي،چونان اموري نامعقول به پستوي فراموشي سپرده شدند: تا اينزمان جهان افسارش را بدست پيش داوريهاداده بود، گذشته ها اينك فقط مستحق تحقيروترحم بود: دراين زمان بودكه تازه شفق سرزد وازاينزمان ميبايستي كه ديگرخرافات ، ظلم ، عدم مساوات و اختناق ، بدست حقيقت ابدي، عدالت ابدي ، مساوات طبيعي و حقوق لايتصرف انساني تارانده گردند.

 

 

 

 

Home Farsi German