بزرگترين دروغ تاریخ

 

 

 وقتي قلب تاريخ را مي شكافيم وواقعيت تلخ وسياه آن را مي فشاريم،درمي يابيم كه سرمايه داري بزرگترين دروغ ونيرنگ تاريخ بشريت را تابه امروز سرداده است. وهرآنچه مي كوشد تا با شعارهاي دروغين وفريبنده ازلجن زاروگرداب مناسبات استعماري واستثماري خويش رهايي يابد، بيشتر خود رادركمندواقعيت هاي اجتماعي ورسالت تاريخي كمونيسم گرفتارمي بيند.

  ازطرف ديگروقتي اندوخته هاي سياسي ودستاوردهاي مبارزات حق طلبانه وضدامپرياليستي زحمتكشان وكارگران جهان رامرورمي كنيم درمي يابيم، سرخ حاكمان به ظاهرسوسياليست،ريويزيونيست پرستان وخرده بورژواهاي مرتجع شرق وغرب بزرگترين دستاورد تاريخ آزادي وبرابرخواهي انسان يعني كمونيسم را به حراج وتاراج داده اند.

  پرواضح است كه كشف جامعه عاري از تضاد طبقاتي توسط كارل ماركس دروغ تاريخ نيست.نه ماركسيسم شكست خورده است ونه خيانت وقيعانه خرده بورژوازي درعرصه انقلابهاي خلقي وبرگشت دوباره ستمگران به صحنه قدرت دركشورهاي مختلف جهان،عمده دليل محكوميت تاريخي سوسياليسم بحساب مي آيد.

مشكل وسئوال خرده سياسي يون وبورژواصفتان امروز و ديروزاينجاست كه تصورمي كنند، با فروپاشي كشورشوروي ويازوال انقلاب دهقاني چين وسركوب جنبش هاي ضد امپرياليستي در اين چند دهه اخير، ايده لوژي ماركسيسم واميدهاي سوسياليسم براي نابودي و مقابله باسرمايه داري غروب كرده است.

سروددروغين شكست وغروب ايده لوژي ماركسيسم را تنها سرمايه داران و شال سبزان و عمامه سياه هاي خونخواروابسته به امپرياليسم جهاني ونوكران آن ها سرداده اند. ترس وهراس ضميرهاي شكست خورده مرده پرستان و آخرت جويي خرده بورژوازي ويااعتقاد به اخترتابناك امامت وولايت اصولأ جنبه وريشه علمي ومنطقي ندارد.اماخيزش جنبش هاوشكست انقلابها و قيامهاي كارگري درهريك ازادوار به نوبه خودريشه دردل مناسبات اجتماعي اقتصادي  حاكم درجهان دارد.

ازاين روبي جهت نيست: وقتي ارتجاعي يون وسرسپردگان جوامع سرمايه داري به قدرت و تكبرامپرياليسم دل پيشه مي كنند، ماركسيسم بدون تكيه به ايده لوژي تاريخ سازطبقه كارگربراي نابودي وپرچيدن نظام سرمايه داري دل خوش نمي كند. همان طوري كه مي دانيم جهان امروز ازآن هفت ملت ودولت است. هفت ابرقدرت با اعمال سياست هاي استعماري و استثماري خويش براي غارت بيشتر منافع ملل ديگر جهان، در رقابت اند. سرمايه داري به اقليتي كمتر ازانگشتان يك دست امروزه برپنج قاره جهان فرمانروايي وحكم مي كند. همه كس وهمه چيز درراستاي مناسبات وخواسته آنان حركت مي كند.به هرجا وهركه نظر مي كني، نابرابري، محروميت وفقروبدبختي در قلب وچهره او لانه كرده است.آسياي ثروتمند و آفريقاي زرخيز وسرشارازاستعدادهاي شگرف طبيعي درچنگال بيماريها، فقر وگرسنگي وعقب ماندگيهاي عرصه هاي اجتماعي وفرهنگي دست وپا مي زند. ونوبردگان جوامع تمدنزده غربي با ترس ووحشت ودل واپسي ازبيكاري و بحرانهاي روبرشد سيستم سرمايه داري نفسي به راحتي نمي كشند.اعتياد به مواد مخدر،جدل فرقه ها و گروههاي وابسته به قدرتهاي جهاني و جنگ قطبهاي سرمايه داري درچند دهه اخير با يكديگر خبرازجومسموم وخفقان زده زندگي درسراي مناسبات خصوصي حاكم درجهان سرمايه داري مي دهد.از این نظر است که تصورات انتزاعي امپرياليسم ازروياي جهاني شدن نظم نوين سرمايه داري ، امپرياليسم رابرآن وامي دارد تابا نفوذ وتحكيم شرارت هاوحيله هاي سياسي و اقتصادي خويش به تمسخر صلح وآزادي و غارت حقوق ملل جهان بپردازد.

توسل به جنگ وخون ريزي ، لشكركشي به كشورهاي مختلف وبمبباران مردم بي دفاع شهرها، دخالت درامورسياسي وفرهنگي كشورهاي جهان وسركوب نداي حق طلبانه مردم محروم جهان بيانگر بحرانهاي شديد جهان سرمايه داري درحال حاضراست.شك نيست، امپرياليسم درجهت تسلط برمناطق استراتژيك وتصاحب ثروت جهان ازهيچ كوششي درهزاره سوم دريغ نكرده است.

فساداخلاقي ومالي غرب زدگان وتسليم وتواضع نوبردگان جوامع صنعتي وعقب ماندگيهاي فكري وذهني آخرت جويان وحاجت طلبان عرصه دين وديانت در كشورهاي وابسته اسلامي خبرازفقرفرهنگي غالب درجهان نوسرمايه داري مي دهد. ثروت و عشرت سفيد  جامه گان ودرنده خويي وشهوت پرستي، خونخواري حاكمين ونوكران رژيمهاي اسلامي، سرسپردگي شيوخ برتاج وتخت نشسته حوزه خليج فارس،شاهان سرزمين هاي عربي وجلادي سران قوم عصمت وطهارت خبر ازظلم وستم زمانه مي دهد. فريب افكارعمومي ، تبليغات مسموم وهدف دار رسانه هاي غربي، ساخت ابزاروادوات جنگي وتوليدوسايل جنگ هاي هسته اي، كشتار  وقتل وعام مردم بي دفاع شهرها ، جهان را از هستي و نيستي ساقط واز شأن و منزلت جايگاه جامعه انساني تهي كرده است. تخريب منابع طبيعي،جنگلها ومحيط زيست ، آزمايشات هسته اي، توليد و ساخت بمب هاي شيميايي و هسته ايي، زندگي نسلهاي آينده را به نابودي و تباهي تهديد مي كند.

آری پيش ازچهل سال طول مي كشد تادروازه هاي ژاپن با هجوم سرمايه داران آمريكايي وانگليسی فرو مي ريزد و حدود پنجاه سال مي گذرد تا حلقه هاي اقتصادي ، فرهنگي چيني ها تاب تحمل و مقاومت رادربرابر يورش بي وقفه ي سرمايه داران جهاني از دست مي دهند. هشتاد سال سپري مي شود تادروازه هاي لنين گراد و مسكو بدست امپرياليسم دوران فتح مي شود. نه ماركس درآرامگاه خويش از اين وقايع سياسي،اقتصادي ورقص كركسان و برگشت امپرياليسم ها درقلب سوسياليسم لنيني درحيرت است و نه ماركسيستها ازتاراج دولت  استالين كه روزي حسرت تسخير آن دردل هيتلرشعله مي كشيد، درعزا وماتم اند.چرا كه محتواي انقلاب سوسياليستي ورسیدن به جامعه کمونیستی درعمل با بهره گيري از اصول ماركسيسم درپروسه طولاني مبارزات طبقاتي يعني پروسه تغيير وتحولات اجتماعي، اقتصادي وخردكردن ماشين دولتي درعمل تحقق خواهد يافت.

معقولات ومفاهيم فقيروغني ومناسبات نابرابراجتماعي، اقتصادي عصر حاضر ذات في النفسه سرمايه داري جهاني است ومعقولات آزادي وبرابري وعدالت اجتماعي برگرفته ازمناسبات جامعه سوسياليستي خواهد بود. بدون كاروتوليد واستثمار نيروهاي توليدي قدرت وثروت جباران جهان فزوني نخواهد يافت.

رشدوترقي مناسبات اجتماعي وفرهنگي انسان ونهادينه كردن شرايط اقتصادي وزيربنايي درجوامع مختلف متاثرازسياست گذاريهاي جبارانه امپرياليسم جهاني است. علم و هنر، آداب ورسوم جزيي ازمكتب فرهنگ غالب درجامعه محسوب مي شود. كاروتوليد ، ترقي وامرارمعاش براي زنده ماندن وزنده زيستن از امور اقتصادي وزيربنايي حاكم درجامعه ناشي مي شود. قبول پنداشهاي خرده بورژوازي واصرار برحقانيت جامعه دين سالاري وحراست ازمالكيت خصوصي درپروسه تحقق انقلابهاي ضدامپرياليستي وسوسياليستي يعني تفكيك وجدايي روبنااززيربنا. يعني فراق وجدايي ميان انديشه، جامعه وفرداست كه في النفسه حقيقت آشكار ميان هستي و نيستي و حق وباطل رانمايان نمي سازد. پرواضح است كه  دراين راه ، تفكرانتزاعي عاميان وساده انديشان جوامع سرمايه داري و آخرت جويان عرصه مذاهب آسماني همواره با سرپوش نهادن بر تضادهاي اجتماعي، اقتصادي ازارزيابي وشناخت تغييروتحولات واقعي و بنيادين جوامع انساني دورمي مانند. اما جريان فكري وسياسي كه مي خواهد دليل آشفته بازار سياست وچكونگي منش طبقاتي اقشاروطبقات مختلف اجتماعي وفرهنگ غالب ومغلوب حاكم برروابط موجود را بدرستي بشناسد،بايدازگذرگاه واقعيت هاي اقتصادي و تضادحاكم درروند كارو سرمايه عبورنمايد.

 تنهااين مردمان عامي كوچه وبازارنيستندكه ازاين گفته شگفت زده مي شوند که: انقلاب ودگرگوني هاي سياسي واجتماعي ريشه دردل مناسبات وروابط توليدي حاكم درجامعه دارد. بلكه روشنفكران وبورژوادمكراتهاي بسياري درجهان امروز وجود دارند كه بنوبه خود وقتي در افكار انتزاعي و در اقليم انديشه هاي محض بورژوازي ومذهبي خودگرفتارمي آيند، ناگزير حقايق وواقعيت هاي اجتماعي واقتصادي راانكارولگدمال مي كنند.

آنچه كه امروزه بورژواخواهان ودل سپردگان به مذاهب  ودلباختگان جوامع سرمايه داري به چشم وگوش مي بينند ومي شنوند، ظاهرا" حاكي از آن است كه، با غروب انتزاعي سوسياليسم، امپرياليسم دربرقراري نظم نوين جهاني وتحكيم مناسبات انحصاري وخصوصي خويش به مراد وآرزوهاي ديرينه خودست يافته است. اما واقعيت اينست كه بدانيم سرمايه داري به خويشتن خويش هم رحم نمي كند. بايد باورداشت ، سرمايه داري هيچ كتاب و مذهبي بجز بهره كشي وانباشت سرمايه ندارد كه به آن رجوع كند. سرشت سياسي واقتصادی اوحكم مي كند، تا با حيله ونيرنگ هاي فرهنگی، تودههای زحمتکش راهرچه بیشتر استعثمار نماید.

 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

Home Farsi German